ذکر مصائب شب عاشورای حسینی
مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن آفتاب از خـانهاش بیـرون نمیآید چرا؟ شرم دارد گوئیا از این چنین فردا شدن با حسین این چند ساعت رهسپردن ساده نیست جرأتی میخواهد آخر، روز عاشورا شدن چشمههایی از دل شب گرم جوش و پویشاند چند منـزل راه مـانـده تا خود دریا شدن در دل تـاریخ سـرّی بود از عـهـد قـدیم در چنین روزی قراری داشت تا افشا شدن
آسمان خون گریه کن امشب که جان عالمین آخرین نجوای خود را با خدا دارد حسین
الغرض آنان که این صبح مشجّر دیدهاند صحـنۀ روز قـیامت را مـصوّر دیدهاند دشت گویا شب نخوابیدهست و در کابوس تلخ هرچه سنگ و چوب، خواب صبح محشر دیدهاند دشمنان چون برگ لرزانند بر شاخ درخت چونکه در یک جنگ، هفتاد و دو لشکر دیدهاند یک طرف عباس در رزم است و در سمتی حسین وای بر قومی که در یک صف، دو حیدر دیدهاند ظهر عاشورا به چشم خود همه اهل حرم برگ قـرآن در میان دشت پرپر دیدهاند ساکن دیر بحـیرا کو که امشب راهـبان در سر خـونین عـلامات پیـمـبر دیدهاند آسمان خون گریه کن امشب که جان عالمین آخرین نجوای خود را با خدا دارد حسین |